جدول جو
جدول جو

معنی خوش و بش - جستجوی لغت در جدول جو

خوش و بش(خوَشْ / خُشْ شُ بِ)
ادای احترام بمهمان بگفتار و پرسش. هش و بش عربی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حوش و بوش
تصویر حوش و بوش
کنایه از نزدیکان و دارایی فرد صاحب قدرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
در بازی نرد نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال
کنایه از فرو رفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت
فرهنگ فارسی عمید
(حَ / حُو شُ بَ / بُو)
اطراف و کرّ و فر و شهرت و قدرت: غلامات منتصر بیک صولت حوش و بوش او را چون حروف تهجی از هم بپراکندند. (ترجمه تاریخ یمینی). اموالی بی حد حاصل کرد و او را حوش و بوشی جمع شد. (المضاف الی بدایع الازمان)
لغت نامه دهخدا
(بُ بَ)
زشت و زیبا. خوش و ناخوش. بد و خوب. نیک و بد
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ بَ)
تبختر و خودنمایی و خودآرایی و کر و فر، و بوش در این لغت از اتباع است. (آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) ، آلتی از چوب و مانند پنجه و دسته دار به بزرگی پارو که خرمن کوبیده را بدان باددهند و کاه را از دان سوا نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو شُ بَ / بُو)
در تداول، هیاهو. اشتلم. (یادداشت مؤلف). سعی و کوشش.
- امثال:
با اینهمه هوش و بوشت
پاشنه نداره کوشت (کفشت)
لغت نامه دهخدا
(خِشْ شُ فِشْش)
حکایت صوت جامه های نو و گرانبها در زنان. (یادداشت بخط مؤلف) ، آواز بسیار در جامه های نو پرآهار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شُ بِ)
مرکّب از: شش فارسی + بش ترکی به معنی پنج، شش بش. اصطلاح تخته نرد است و آن وقتی است که در بازی، طاس ها چنان قرار گیرند که یکی نقش شش و دیگری پنج را نشان دهد. شش و پنج. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شش بش و شش و پنج شود.
- در شش و بش کاری یا خیالی بودن، سخت مشغول و گرفتار کار یا خیالی بودن: در شش و بش این کار بودم. در شش و بش این خیالات بودم. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حوش و بوش
تصویر حوش و بوش
دارو دسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
دو طاس که یکی پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش و بش
تصویر شش و بش
((ش شُ بِ))
اصطلاحی دربازی نرد که یک طاس پنج خال و دیگری شش خال داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
احوال پرسی، حال پرسی، چاق سلامتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد